روزی برای دیدنِ یکی از دوستانم که بیمار بود به خانهشان رفتم. به اتاقاش که رفتم دیدم پیش از من دو نفر دیگر نیز هستند. پس از یک خوش و بِش ساده و زودگذر، یکی از آنان برای این که بتواند دنبالهی گفت و شنود دوستانهشان را بگیرد گفت:
-این از ویژهگیهای برجستهی ما ایرانیان است که بسیار زود در برابر قدرتِ عشق و عاشقی، سر فرود میآوریم.
دیگری گفت: بله اما امروز زیر سایهی مدرنیته و تجربههای فردی و اجتماعی، این شیوهی زیستِ اجتماعی بسیار کمرنگ گشته است.
-گرچه اندکی دگرگونی فرهنگی دیده می شود اما این دگرگونی به ویژه در زمینهی عشقورزی، چندان ژرف و بنیادی نیست زیرا ادبیات و سرودههای بزرگانی چونان عطار، مولوی، سعدی و حتی بسیاری شاعرانِ امروز که سرشار از عشق اند چنان در ذهن و رفتار مردم ریشه دوانیده که به این آسانیها نمیگذارند جایی برای خردگرایی باز شود.
-اما به یادداشته باشیم که عشقِ بزرگانِ ما برآمده از هوس و هیجان نبوده بلکه فرایندِ یک واکنشِ قدرتمندانه بودهاست. برای نمونه گرچه همهی رفتار و گفتارِ مولانا در چنبرهی عشق است اما او چنان با قدرت و اقتدار عشقورزی می کند که حتا امروز نیز میتواند الگو گردد.
-بله؛ درست میگویی. اما اگر عشق و عاشقانه را از آثار کسانی چونان مولانا بگیریم، چیزی از آن نمیماند.
یکی از آنها رو به من کرد و از سرِبزرگواری پرسید شما نمیخواهید چیزی بگویید؟ من که هیچ شناختی دربارهی آنان نداشتم، برای این که از رنجشهای پیش بینی نشده بپرهیزم، گفتم: من به جای میوه و کمپوت، کتابی به نام “اقتدارگراییِ مولانا در گردابِ قدرت” آوردهام که درون مایهاش نه تنها با سخنانِ شما ناهمانند است بلکه با بسیاری از کتابهایی که دربارهی او نوشته شده است نیز ناسازگار است.
بیمار و آن دو، هر سه، پرسیدند چرا؟
گفتم، نویسندهی کتاب، حمیدبیگدلی، کوشیده است نشان دهد که چه زیر ساختارهایی دستدردست هم داده و این پندار را پدید آورده که همهی گفتار و کردارِ مولانا تنها دربارهی عشق بوده است و بس. (بخش 1) نمیدانم شما دربارهی مولانا چه کتابهایی خواندهاید اما آیا میدانستید که برخی از بنیادهای عاشق شدهگی مولانا را باید در ناهمانندی فرمانروایی خوارزمشاهیان با پادشاهان سلجوقی، ویژهگیهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ قونیه و ناهمانندیهای بهاءولد با شمس جُست؟ (ص 83 تا 89) یکی از کارهایی که این کتاب انجام داده این است که نخست کوشیده یک خوانشی دیگر دربارهی به ویژه اقتدار بدهد(ص41 و 43) و برپایه ی آن و بازنگری درگفتار و کردارِ مولانا نشان دهد که در عاشق شدهگی و عشقورزیِ مولانا میتوانیم نمونههایی از قدرتگرایی و اقتدارگرایی را بیابیم. (بخش 5)
یکی از میهمانها کتاب را گرفت و صفحهیی را بازکرد و خواند: «بازیِ قدرت، بسیار پیش از این که انسان، پدیدار شود از همان نخستین روزهای پیدایشِ جهان در کُنش و واکُنشِ مواد و در کشاکش جانداران آغازیده بود…. جانوران که یکی از برجسته ترین جلوههای طبیعت اند، آشکارترین و چیرهترین چهره ی قدرتگرایی را نمایش می دهند». (ص 50) سپس خواند: «اگر قونیه دارای ویژهگی های دیگری بود، منش و دگرگونی های مولانا و پیآمدهای آن نیز رنگ و آبِ دیگری می یافت».(ص85) اما هنگامی که خواند: «مولانای پیش از شمس در برابر رویداهای روزگار، تنها یک بازیچه بود. روزگار و بزرگاناش با او آن میکردند که خود نیز آنگونه پرورده شده بودند یا خود میپسندیدند اما دیدار و همنشینی با شمس، او را چنان دیگرگون گرداند که در گذرِروزگار، وی یکی از بازیگردانان قدرتگرایی و اقتدارگرایی شد؛ هرچند، گاه او نیز با همهی بزرگیاش چونان همهی بزرگانِ تاریخ، بازیچهی بازیگردانانِ دیگر شد».(ص 101) پس از آن هر یک بخشی از کتاب را خواند و به بررسی اش پراختند.